سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون زیاد بن ابیه را به جاى عبد اللّه پسر عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حکومت داد ، در گفتارى دراز که او را از گرفتن خراج پیش از رسیدن وقت آن نهى فرمود گفت : ] کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگى وادارد و بیدادگرى شمشیر را در میان آرد . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط MahkooM در 87/5/15:: 8:34 صبح

دیشب وقتی داشتم  بهت فک میکردم

تنها چیزی که تونست جلومو بگیره

غرورم بود

که نمیذاشت جلوی کسی گریه کنم

داشتم میترکیدم

واسه همین اومدم پیشت تا یکم آرومتر شم .

همین هفته پیش بود یادته

اومدم دمبالت رفتیم بیرون تا آخر شب ...

یادته ....من کنار ساحل دراز کشیده بودم و

تو گفتی لباسم خراب میشه

اونوقت دمپاییای منو گذاشتیو نشستی روش

آخ چقدر خندیدیم ...

یادته چقد منو زدی میگفتی :

چوبه معلم گله هرکی نخوره خله ، شله ،...نمیدونم  خلاصه میزدی .

اونقد خندیدم که افتادم رو ماسه ها ...

نفس عمیق میکشیدمو به آسمون نگا میکردم .

اون بهم گفت :

تو آسمون ستاره میبینی ...

منم با اینکه صورتم به سمت آسمون بود مکث کردمو گفتم:....نه

اون بهم گفت : مگه کوری  اینهمه ستاره اینجاس

( آخه اون نمیدونس ستاره من کنار نشسته بود )

یادته دمبالم گذاشتی با دمپاییام منو میزدی

منم میخندیدمو فرار میکردم.

میدونستم که باید هر کاری بکنم تا اونو شاد نگه دارم ،

میدونستم توی یکی از همین روزا میری واسه همیشه تنهام میزاری

........اما........

اما نمی خوام بگم که چه بغضی تو گلوم بود

وقتی میدیدم  گلم داره پرپر میشه و من باید قه قهه بزنمو

وانمود کنم خوشحالم .

الانم اومد اینجا با همون گلایی که دوست داری .

اومدم بگم مثل همیشه ....

    دوستت دارم وتاوان آن هرچه باشد...

                                                  باشد.  

                                                         ...سوته دل .  


کلمات کلیدی :